سرویس سیاست مشرق - در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم قرار داریم و اذهان جامعه در هر گوشه و پستوهای فضای اینترنت به دنبال سرنخ ها و تحلیل هایی هستند تا نامزدهای انتخابات را بیشتر بشناسند و با تحلیل های پیرامون آنان آشنا شوند. در این میان افرادی هستند که میتوانند به این شفافسازی افکار عمومی کمک بیشتری کنند؛ کسانی که دست کم با این نامزدها معاشرتی و سابقه کاری داشته اند.
حسین دهباشی از آن جمله است. تاریخ پژوه و مستندسازی که فیلم انتخاباتی حجتالاسلام روحانی را در سال ۹۲ ساخت و چند کلیدواژه انتخاباتی رایج آن دوره را پایه گذار شد؛ هرچند امروز می گوید دیگر قصدی برای ساخت مستند روحانی (و دیگر نامزدها) را ندارد؛ و البته از همه ستادها هم پیشنهاد داشته است. دهباشی با وجود سابقه طولانی برنامه سازی، با برنامه های تاریخ شفاهی سران پهلوی و مجموعه خشت خام خود را بطور جدی در عرصه برنامه سازی مطرح کرد.
**در ادامه شما را به خواندن گفتگوی صریح مشرق با حسین دهباشی دعوت می کنیم (توضیح: این گفتگو دو روز پیش از مناظره اول نامزدها انجام شده است):
** اگر از آخر به اول بخواهیم حرکت کنیم، شما اواخر سال ۹۵ یک پست توئیتی منتشر کرده بودید درباره سفر آقای روحانی به کیش. گویی از واکنشهای کاربران دلشکسته شده بودید؟
نه. در کل همه ما دلشکسته سر خود هستیم. پستی را که گذاشتم خیلی دوست داشتم، چون در نتیجه آن سفر آقای روحانی به کیش لغو شد.
** عدهای میگویند که شما میدانستید که این سفر اتفاق نمیافتد، با این اقدام نرفتن آقای روحانی به کیش پررنگ شود. شاید اگر این موضوع را مطرح نمیکردید، درباره این موضوع انقدر بحث نمیشد؟
این موضوع را هم میشود مطرح کرد. ما در حوزههای مختلف انواع نظریات را داریم و اگر قرار باشد نظر بدون مستند بگوییم که درباره هر کسی هر چیزی میتوان گفت. نکته این است که بعد از نوشتن آن توئیت، البته فکر میکنم به آن مرتبط نبود و به مجموعه فضا و جر و بحثی که ایجاد شد ربط داشت که سفر لغو شد. موعد اعلام لغو سفر روحانی به کیش و هرمزگان از قول آقای جادری، استاندارد کیش، هفت، هشت ساعت بعد از توئیت من است. با توئیت این اتفاق نمیافتد، بلکه با موجی که ایجاد شد میتوان انتظار داشت که چنین اتفاقی روی دهد. البته گفته شد که به خاطر فضای مجازی بوده است. گفتند سفری که قرار بود امروز انجام شود به زمان دیگری موکول میشود. من خوشحالم که این اتفاق نیفتاد. چون من دوست ندارم که رئیسجمهور کشورم، هر کسی که هست از امکانات دولتی برای استفاده شخصی استفاده کند.
** ایشان هر سال به کیش میرفتند؟
هر سال میرفتند و یک سال که مادرشان فوت کرد نرفتند.
** آیا اعتراض خودتان را به ایشان منتقل میکردید؟
بله
** چرا این بار در فضای مجازی منتشر کردید؟
اتفاقاً این بار نوشتم که در آن سالی که صدا و سیما انتقاد کرد و تلقی توهین شد، سالی بود که میخواستند یارانه را قطع کنند، من از آقای آشنا سوال کردم که چه توهینی شده است؟ دنبال آقای ضرغامی میگشتیم که ایشان رفع توهین کند، ایشان هم کربلا بود و نهایتاً آقای فرجی، مدیر شبکه یک را پیدا کردیم.
ایشان هم نگفت توهین نشده است و رفت تو این فضا که ببخشید و پخش زنده بوده است و ...؛ آقای آشنا و من کیش بودیم. از ایشان پرسیدم چی شده است؟ گفت در برنامه زنده مجری سوال کرده است که رئیس جمهور که میگوید مردم این چند هزار تومان یارانه را نگیرند، چطور به خودش اجازه میدهد که هواپیمای دولت را بردارد و به کیش برود.
من منتظر بقیه جمله بودم. گفتم خب؟ ایشان گفت همین! من پرسیدم توهین این سوال کجا بود؟ آشنا گفت که خب نباید این را میگفتند. من گفتم خب این توهین نبود. یعنی در همه جای دنیا این حرف مطرح می شود. حرف دوستان این بود که ایران، هر جای دنیا نیست.
من اصلاً نمیدانم آقای روحانی خودش اعتراض داشت یا نه. خیلی اوقات تصویری که از ایشان ارائه میشود خودش دخالت ندارد. نظر من این بود که گاف بدی بود.
صحبتی که چند روز پیش آشنا کرد، در «ادبیات سگی»، حتماً هزینهبر است و از طرف دیگر من به عنوان کسی که روحانی را میشناسم و سخنان قالیباف و رئیسی را شنیدهام، اصلاً فکر نمیکنم ایشان کم بیاورد. متوجه این ماجرا نمیشوم که برای چه این ماجرا [عدم برگزاری مناظرات زنده] را این قدر داغ کردند.
** در پاسخ به حملاتی که به ایشان شود، چطور؟ کم نمیآورند و میتوانند پاسخ دهند؟
بله. اتفاقاً ایشان در ضد حملهها خودش را نشان میدهد.
** این حمله بعد از چهار سال کار و بررسی است. آیا میتوانند از فساد میلیاردی حرف بزنند و باز هم دستش در پاسخ این قدر باز است؟
بهتر است از توهم خارج شویم. این طور نیست که آمارها و برنامهها در انتخابات با هم رقابت میکنند. در انتخابات همه جهان وضعیت به این صورت است که فن بیان با تاکید بر احساسات با هم رقابت میکنند. حجتالاسلام روحانی از نظر بلاغت و فن بیان بسیار بالاتر از دیگران است و نامزدهای دیگر نمیتوانند پا به پای ایشان بیایند. کافی است ایشان یک آمار مربوط به دوره قبل را بیان کند؛ در آنجا چه کسی میتواند پرونده را باز کند و بگوید که عدد بیان شده مربوط به کدام دوره بوده است؟ ایشان در مزاح کردن و تکه انداختن از دیگران زبردستتر است.
فکر نمیکنم که حملهای، ولو مستند به ایشان بشود و ایشان کم بیاورد. تبلیغات، از فیلمهای مستند گرفته تا سخنرانیها و مناظرهها نباید در قالب یک حوزه اطلاعرسانی مستند دیده شود، بلکه باید به آنها در قالب یک سرگرمی نگاه شود. در این حوزه آنچه اهمیت دارد جذابیت است، نه سخن گفتن. اینکه چرا جرج بوش از الگور که برای هر حرفش یک طومار آمار و اطلاعات داشت برنده شد این بود که وی به زبان مردم عادی سخن میگفت و این نحوه سخن گفتن وی جذابیت بیشتری داشت.
اینکه کسی بخواهد وارد این بازی شود و منحنی و ضرایب را نشان دهد یک دام است. در این گونه موارد مخاطب احساس تحقیر میکند و این طور به او القاء میشد که تو متوجه نیستی و نمیفهمی. هر چه نامزد انتخابات در مناظرات تلویزیونی صمیمیتر و عوامپسندانهتر صحبت کند، بیشتر رأی میآورد.
** نشان دادن نمودارها به آقای احمدینژاد خیلی کمک کرد.
ضمائم منحنی بود که به احمدینژاد در این راه کمک کرد.
** چند سال بعد از آن هنوز از آن آمارها صحبت میشود و هنوز تلاش می کنند بگویند دروغ بوده.
بله آن آمار را اگر من نشان دهم هیچ جذابیتی ندارد. آمارها وقتی توسط چنین شخصی نشان داده شود جذابیت دارد. دلیل اصلی اینکه ایشان به عرصه ریاستجمهوری آمد و کارهایش هنوز مانده و برای مدت طولانی نیز خواهد ماند، آن بود که وی به خوبی با بازی جذابیت رسانه آشنایی داشت، به طوری که وی به راحتی میتواند یک موضوع را که همه درباره ایشان دیدهاند و فیلم آن هم موجود است انکار کند و جذاب هم باشد.
* آقای روحانی هم این کار را می کند؟
نمیخواهم به این حوزه که آیا روحانی زیر حرفهای مستند یا غیرمستند میزند یا خیر وارد شوم. جذابیت سخن گفتن ایشان چند سر و گردن بالاتر از دیگران است.
** چطور به آقای آشنا و روحانی نزدیک شدید؟
سابقه آشنایی با آشنا به خیلی سال پیش بر میگردد. من سنم خیلی کم بود و ۱۹ ساله بودم که با ایشان بودم. آشنا در مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق(ع) بود و در دوره دکترا درس میخواند که من هم در آن دوره شرکت میکردم. من با وجود اینکه عضو دانشگاه امام صادق نبودم، ولی مدیریت بخش همکاری بینالمللی دانشگاه امام صادق را برعهده داشتم و معاون دکتر سعید مهدوی کنی، مدیر مرکز تحقیقات هم بودم.
- تحمل جناح راست بیشتر از چپ ها بود/ هم در دفتر تحکیم وحدت بودم هم دانشگاه امام صادق
** در فضای ایران باید معرفی باشد که انسان بتواند در سن ۱۹ سالگی در چنین سمتی مشغول به کار شود. چه کسی شما را معرفی کرد؟
آن زمان دکتر کاظم جلالی که فرمانده بسیج دانشگاه بود من را برای این سمت معرفی کرد. من در سال ۶۹ مسئول بسیج دانشگاه آزاد و عضو دفتر تحکیم وحدت هم بودم. آن زمان در دانشگاه تهران درس میخواندم و در انجمن اسلامی دانشگاه هم بودم. بیشتر افراد انجمن در دوره ما سابقه بسیج و جنگ داشتند. شاید در هیچ دورهای این طور نبود. از همدورهایهای آن زمان میتوانم به فاتح و بهلولی که بعدها معاون وزیر ارشاد شد اشاره کنم. وی معاون اطلاعات شهید باکری بود. در این میان کمترین میزان سابقه جنگ را من داشتم. دوره ما دورهای بود که رزمندهها با سهمیه وارد نشده بودند و سهمیه جانبازی و ایثارگری یا خانواده شهدا یک دوره بعد از ما گذاشته شد.
اولین بسیج دانشجویی در خارج از دانشگاههای آزاد و امام صادق در دانشگاه تهران ایجاد شد. برای مدت زمانی طولانی، انجمن دانشجویان مخالف هر گونه تشکل دانشجویی بود هیچ تشکلی را راه نمیداد. اولین مسئول بسیج، فردی به اسم ابدی بود که مسئولیت معاونت کتابخانه دانشگاه را هم برعهده داشت و دزفولی و از دوستان من بود. اولین اتاق را انجمن اسلامی دانشگاه به بسیج داد. بعدها اختلافاتی پیش آمد. جالب این بود که وقتی به دانشگاه امام صادق رفتم احساس کردم صادقانه باید به حاج آقای مهدوی بگویم که من عضو دفتر تحکیم وحدت اسلامی هستم. البته اعضای دفتر نسبت به این اقدام من عکسالعمل نشان دادند، ولی ایشان گفتند: چه ربطی دارد، گفتم: هیچ؛ گفتند: کارت را بکن. ایشان از قطبهای سیاسی بود. اینکه به راحتی در چنین مقامی به من کار دادند برای من جای تعجب داشت.
در آن زمان به دنبال کار بودم و همزمان در تلویزیون نیز کار میکردم و با نوریزاد در شبکه یک کار میکردم. من معاون ایشان بودم، ولی احساس میکردم چرخ زندگی نمیچرخد. من از ابتدا اهل کار بودم. متمول بودیم، ولی نمیخواستم از پدرم که تاجر و مهندس بود پول بگیرم و به او حساب پس بدهم. من از بدو تولد به دلیل شغل پدرم که تاجر خارجی بود مدت زیادی را در خارج از ایران بسر بردم.
من و کاظم جلالی هر دو معلم بودیم. موضوع جویای کار بودن را به جلالی گفتم، وی نیز گفت که سعید مهدوی برای مرکز تحقیقات به دنبال یک فرد اهل کار و خدمت میگردد. نزد دکتر مهدوی رفتم و ایشان اصلا با من درباره مسائل سیاسی بحث نکرد. آنجا بود که متوجه شدم که آنان که به اصطلاح راست هستند تحملشان بیشتر از چپیهای آن زمان است.
** این کم تحملی جناح اصلاح طلب در رد صلاحیت نامزدهای اصولگرای شورای شهر تهران هم قابل مشاهده است؟
در این باره که چه اتفاقی در شوراها افتاد و چه کسی رد شد و ... اطلاع ندارم. به خوب و بد بودن آن کاری ندارم، ضمن اینکه فکر میکنم اگر دوستان به ناحق رد شده بودند، فریاد وامصیبتای جدی راه میانداختند، ولی از واکنش آرام آنها احساس کردم که خیلی هم ناراحت نشدهاند.
** در سال ۹۲ مستندی که برای روحانی ساختید خیلی تاثیر گذاشت و در ذهن مخاطبان ماند. سال ۹۲ بعد از پیروزی روحانی، شاید انتظار داشتید که مسئول شورای اطلاعرسانی ریاست جمهوری شوید؟
خیر.
- یکی از وزرا به رئیس جمهور گفت حصر اولویت مردم نیست و ازین ماجرا بگذرید
** دلخوری شما با دولت از کجا شروع میشود؟
مقدمه این دلخوری به موضوع حصر میرحسین موسوی بر میگردد که من برای آن اتفاق یک یادداشت نوشتم. دفتر من در مرکز بررسی استراتژیک ریاست جمهوری در کوچه اختر واقع شده است که پشت به دیوار حیاط خانه موسوی است. یک روز احساس کردم اتفاقی برای موسوی افتاده و آمبولانس جلوی درب منزل وی ایستاده است. وقتی پرس و جو کردم مشخص شد که ایشان حالش بد شده است و وقتی پرسیدم چرا ایشان را به دکتر نمیبرید؟ گفتند که مجوز نداریم. بر این اساس یک یادداشت نوشتم که واکنشهای بسیاری برانگیخت و با عنوان تهدید از آن نام برده شد.
در آن متن خطاب به آقای روحانی نوشتم که اگر اتفاقی برای موسوی بیفتد به دیگران کاری ندارم و شما را مسئول میدانم. این در حالی بود که من نه عضو جنبش سبز و نه اصلاحطلب بودم. دلیل اعتراض من این بود که ایشان در زمان انتخابات قولی داده بود و باید سر آن میایستاد. میتوانست از ابتدا قول ندهد. مسئولیت حفاظت از موسوی به لحاظ فیزیکی برعهده وزارت اطلاعات بود. میتوانستند وی را به بیمارستان منتقل کنند. منزل وی در جایی است که هر روز خودرو مقامات و از جمله رئیسجمهور از آنجا تردد میکند. البته رئیسجمهور وعدهای برای رفع حصر نداده بود، بلکه گفته بود که موسوی از فضای امنیتی خارج میشود و شرایط برای او بهتر میشود.
** آیا وعدهای که درباره رفع حصر آقای موسوی دادند برای رأیآوری بود؟
من تصور میکنم که این موضوع از اولویت ایشان بنا به نظر مشاورانی که داشتند خارج شد. مشاوران ایشان به غیر از آشنا، وزرا نیز هستند که مشورت میدهند و در جریان هستم که آقای ..... گفت که رفع حصر اولویت مردم نیست و از این ماجرا بگذرید. بعد از نوشتن این یادداشت دیگران به من گفتند که تو که در سال ۸۸ نبودی، جنبش سبزی هم که نیستی، چرا کاسه داغتر از آش شدهای. شاید تعبیر درستی بود و در طول این سالها این موضوع با من همراه بود.
- برجام نقطه اوج اختلاف با دولت یازدهم/ با مکانیزم گفتگوی برجام و داده ها و دستاوردها موافق نبودم
** شما زاویه گرفتید یا دولت از شما؟
معمولاً دل به دل راه دارد.
** مسئولیت مشاوره گرفتن تا چه زمانی ادامه پیدا کرد؟
تاریخ آن را دقیقاً یادم نیست. ولی نقطه اوج اختلاف من با دولت یازدهم به ماجرای برجام بر میگردد. برای مثال وقتی یک فرد با سازمانی که در آنجا مشغول به کار است مشکل دارد، پیش از آن که بیرون بیاید شروع به نق زدن میکند و مردم از این مشکلات بیخبر هستند ولی مجموعه میداند که فرد مورد نظر با سازمان زاویه گرفته است. من در جریان ریز مذاکرات برجام بودم و مسئولیتی داشتم در حوزهای که پیش چشم مردم نبود. همچنین مسئول کمیته اطلاعرسانی راهبردی در مرکز تحقیقات ریاست جمهوری بودم. بنابراین افکار رسیده از مردم را چند گام زودتر از دیگران مطلع میشدم. من با مکانیزم گفتوگوی برجام و البته نه با خود برجام، بلکه با داده ها و دستاوردها موافق نبودم و این موضوع را نیز میگفتم. این موضوع ادامه داشت تا اینکه زمینههایی تحقق یافت.
علت اینکه دوستان خیلی از من رنجیدند این بود که مقامات مسئول از من خواستند که چون عضو گروه هستم، انتقاداتم را مطرح کنم، ولی انتقاد صریح خودم را برای زمانی بگذارم که کار از کار گذشته است؛ من هم این کار را کردم. زمانی یادداشت خودم را منتشر کردم که مجلس نظرش را در این باره داده بود و مقام معظم رهبری هنوز نداده بودند. آنچه در این باره به دوستان برخورد این بود که من درست است که اصلاحطلب نیستم، ولی اصولگرا هم نیستم. به من گفتند که اولین کسی هستی که به شریعتمداری کیهان و رسایی و ... یادداشت نوشتی. بر اساس این ماجرا، زاویه ما بیشتر شد.
شاید این سوال شما باشد که آیا اگر به سال ۹۲ برگردیم، با همین اطلاعات امروزی که دارد، فیلم روحانی را میسازد یا خیر، جواب من مثبت است. گاه یک شخص را نقد میکنید و نقد شما ناشی از این است که شخص چه امکاناتی دارد و چه وعدههایی داده است. خیلی هم تند و صریح نقد میکنید. وقتی رأیگیری شود که چه کسی رئیس شود، میبینید که همین فردی که این قدر او را نقد کردهاید در این جایگاه به نسبت دیگران بهتر است، ولی این موضوع نه مانع نقد شما میشود و نه از انتخاب شما پیشگیری میکند. روحانی در سال ۹۲ به نظر من شایستهترین فرد بود. هنوز هم فکر میکنم که دولت روحانی میتوانست با وجود همه دشواریها بسیار بهتر از آنچه ظاهر شد باشد.
** الان مستند چه کسی را میسازید؟
هیچ کس
** به شما پیشنهاد دادند؟
گاه افراد مسئولیت یک رأی را دارند، ولی یک موقع مسئولیت جهتدهی به افکار عمومی را دارند و ممکن است آن مسئولیت را معامله کنند و بگویند که در قبال آن پول، احترام و سمت میگیرم. من هیچ کدام از این موارد را مطالبه نکردم و نمیکنم؛ چون انسان خیلی گرانی هستم. در دو حوزه کارهای سیاسی و عامالمنفعه هم پول نمیگیرم، چون آن زمان دیگر نمیتوانم با دلم کار کنم. در این دوره از انتخابات نیز نمیتوانستم دلم را راضی کنم که برای کسی وارد حوزه جریانسازی افکار عمومی شوم؛ معنی آن این نیست که دشمنی با این جریانها دارم.
- تمام پول کار در مناطق آزاد را برگرداندم/ احساس کردم پولی که میگیرم نباید در مالم وارد شود
** از آقای روحانی پول نگرفتید؟
در ساخت فیلم روحانی از وی پول نگرفتهام.
** مشاوره در مناطق آزاد را به پاس ساخت مستند به شما هدیه دادند؟
این اقدام از اشتباهات من بود. مکانیزم قضیه این بود که در طول سالیان گذشته با انسانهای بزرگی طرف بودم، چه در حکومت پهلوی و چه در دوره بعد. از بودن در کنار افراد بزرگ لذت میبرم، صرف نظر از اینکه ممکن است دیدگاه سیاسی آنها را قبول نداشته باشم. مثل بودن در کنار مقامات پهلوی، ولی قبول نداشتن همه یا بخشی از دیدگاه سیاسی آنها.
از من سوال کردند کجا میخواهم بروم؛ گفتم دو نفر را دوست دارم. البته سابقه آشنایی زیادی هم نداشتم. یکی آقای زنگنه و دیگری آقای ترکان بود. معلوم نبود که آنها کجا میروند. آقای ترکان آن زمان هفت، هشت مسئولیت داشت. مدت زمان نیم ساعت بعد از این گفتوگو از آقای ترکان دعوت شد که به ریاست جمهوری برود. با هم صحبت کردیم و از ایشان پرسیدم که در کدام پست مشغول میشوند، که ایشان گفت مناطق آزاد. گفتم هر جا باشید آنجا را دوست دارم. میخواهم کنار شما باشم. گفتم هر جایی به غیر از کیش. گفت چرا؟، که در جواب ایشان گفتم تاکنون حتی برای سفر توریستی هم به کیش نرفتهام. همیشه فکر میکردم کیش یعنی اسلام آمریکایی. آنجا مثل لاسوگاس است و افکار عمومی را میشناسم. حتی اگر امام جمعه آنجا هم بشوی، نمیگویند که امام جمعه شدید، میگویند رفته است کیش! ایشان به من گفت که مناطق را بگرد و ببین کجا میخواهی باشی. بیشتر نظرش روی دنیادیدگی من بود که کجا میتوانم مثمرثمر واقع شوم. تقریبا همه مناطق را دیدم به جز کیش و چابهار.
از یکی از سفرها برگشته بودم و استراحت میکردم. آقای ترکان زنگ زد و گفت کیش! بعد من را راضی کرد. اشتباه بزرگی انجام دادم که آنجا را قبول کردم. هر چه حقوق از این راه گرفتم نیز برگرداندم. چیزی دیدم که احساس کردم پولی که میگیرم نباید در مالم وارد شود.
** در کیش موفق بودید؟
نه، اگر موفق بودم ادامه میدادم. علت آن بود که گاهی مجموعه به چیزی عادت کرده است که من هم باید همین نگاه آنها را پیدا میکردم. کیش ساختاری در طول سالها پیدا کرده است که اگر میخواستم در آنجا بمانم هم خودم سکته میکردم و هم دیگران را دق میدادم. چیزی عوض نمیشد. البته محل کارم کیش بود. مسئولیت من در جزایر بیآب و علف بود؛ فارور و هندورابی. به آن کار که مطالعاتی بود اعتقاد داشتم. قرار بود طرح و توسعه آنجا را انجام دهم که بعدها اتفاق بیفتد. جزء هیئت مدیره کیش هم بودم. نمیتوانستم به خودم بقبولانم که این موارد الزاماً ساز و کاری است که قبول دارم؛ بخشی از آن ساز و کار را نمیفهمیدم و احساس میکردم آنچه را که امضاء میکنم نمیفهمم. متن استعفای محرمانهای را برای آقای ترکان نوشتم و ایشان قشم را پشت آن نوشت. من از ایشان تشکر و عذرخواهی کردم و گفتم یک بار این کار را امتحان کردم.
من یک بار رفتم آمریکا و میخواستم به لاسوگاس بروم. از هر کس پرسیدم همه خندیدند. در حالی که آنچه این شهر به آن مشهور شده است سمینارها و نمایشگاههایی است که در آنجا برپا میشود، ولی وقتی اسم آن آورده میشود، انسان به یاد کازینو و فساد و قمار میافتد. کیش هم زمینهای است که پتانسیلهای بسیاری دارد، ولی آن جنبه نخستین در ذهن ما برجسته شده است.
- شورای شهر جای سیاسی کاری نیست/ مردم باید ببینند کدام شهردار شهر را بهتر اداره می کند
** چه شد احساس تکلیف کردید؟! در شورای شهر تهران میخواهید چه کاری انجام دهید؟ اگر رأی بیاورید و مانند جریان مناطق آزاد نتوانید کاری کنید چه میکنید؟
امیدوارم این اتفاق نیفتد. من دو هدف برای شورا دارم؛ یکی اینکه عضو شورا شوم و برخی کارها را اجرا کنم. اگر بخواهم از این سری کارها جیبهایم را پر کنم، در آن صورت میگویم برای کمک به مستضعفین میروم و جیبم را در پوشش این سخن پر میکنم. من نوعی اگر نیتم پولدار شدن باشد، هدفم از ورود به شورا را نمیگویم. اگر نیتم این باشد که پلی برای سمتهای بالاتر بزنم هم بیان نمیکنم. پس از این موضوع خارج شویم. اگر میخواستم به هر قیمتی وارد شورا شوم، در یکی از لیستها حضور مییافتم که البته این موضوع هم به من پیشنهاد شد. از همه جریانها از من رزومه خواستند، اگر بخواهم جریان شاخص را بگوییم، اصلاحطلب و اصولگرا در سطوح بالا از من درخواست رزومه کردند؛ یعنی کسانی که خودشان لیست را میبندند. ولی به هیچ کسی رزومه ندادم. جالب این که هر دو گروه گفتند من به آنها رزومه دادهام، ولی من تکذیب کردم. البته هر کسی که بخواهد اسم من را در لیست خود بگذارد از این کار استقبال میکنم، ولی به کسی رزومه نمیدهم. علت آن هم این است که برخی از حوزهها در هر کجای جهان سیاسی است مثل وزارت کشور یا امور خارجه. در این وزارتخانهها باید سیاست ورزید یا در مجلس نیز اوضاع به این شکل است. برخی از حوزهها سیاسی نیست، ولی آنقدر جامعه سیاسی میشود که آن را هم سیاسی میکنیم. مثل رئیس هواپیمای کشوری. من به عنوان یک فرد حزباللهی اعتقاد دارم که اگر این فرد، بی اعتقاد هم باشد اشکالی ندارد، ولی دزد نباشد و بلد باشد که هواپیما را از زمین بلند کند.
از نظر من چهار پنجم وزرای دولت اگر خائن به نظام و دشمن جمهوری اسلامی نباشند اما اعتقاد قوی هم نداشته باشند، ولی بتوانند وزارتخانه را بچرخانند اشکالی ندارد. به نظر من لزومی ندارد وزیر راه و مسکن یا تعاون، افراد معتقدی باشند؛ نمی گویم قانون انجام نشود؛ قانون این التزام را خواسته، پس باید انجام شود. بحث نظری میکنیم. در عین حال وزیر آموزش و پرورش، ارشاد، کشور و امور خارجه باید تا ده رقم اعشار معتقد نه فقط به جمهوری اسلامی، بلکه به آن جناحی که آنها را به قدرت رسانده است باشند. یکی از حوزههایی که بیجهت سیاسی شده و بدلی برای منازعات سیاسی و دعواهایی که جاهای دیگر باید شود، شورای شهر است.
از زمان تاسیس شورای شهر تهران و قبل از تاسیس آن، پوزیشن شهرداری در کشور ما مثل پوزیشنهای دیگر سیاسی بود. مثلا در دوره رضاشاه اگر احساس میشد که شهردار تهران به والاحضرت اعتقاد ندارد، هر چه هم در امر ساخت ساختمان و نظافت شهر خوب بود، ولی باید برکنار میشد. در این باره باید به بلوغ رسید. فرمانده خود من که بسیار هم فرد معتقد و باهوشی بود، در شرکت کامپیوتری آمریکا کار میکرد. مطمئن هستم تعقیبات نمازش را ترک نکرده بود و اگر جنگ میشد دوباره به کشور باز میگشت، ولی آمریکا از دانش و پتانسیل او استفاده میکرد و وقتی احساس میشد که این فرد میتواند در حوزهای خطرناک باشد، از پیشروی و پیشرفت او در برخی حوزهها پیشگیری به عمل میآمد. یک فرد حزباللهی نمیتواند در عرصه اطلاعرسانی و سلاح و بیمه و بانک کشوری مثل آمریکا ترقی کند، ولی در حوزه کامپیوتر، هوانوردی و کشاوری میتواند رشد داشته باشد.
من با جناحهای سیاسی مشکل نداشتم، ولی شورای شهر جای سیاسیکاری نیست. بعد از اتفاقی که در ساختمان پلاسکو افتاد، در لحظات اول خیلی از ما نمیدانستیم چه اتفاقی افتاد، اما از همان ثانیه اول افراد دو گروه شدند؛ یک گروه گفتند قالیباف استعفا! و گروه دیگر میگفتند که شما لاشخور سیاسی هستید و به هجمه افتادند. این در حالی بود که هیچ کدام نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است. معنی این موضوع آن است که سیاست را در یک امر دخالت میدهیم. امیدوارم که قصور افرادی که این استغنا را دارند و ممکن است رأی نیاورند، ولی حداقل پا بر نفس خود گذاشتند و گفتند که در لیست گروهها نمیرویم، کم کم باعث میشود که در دورههای بعدی افرادی باشند که نه فقط کاندید میشوند، بلکه رأی هم میآورند. وقتی افراد بین دو گزینه هاشمی و قالیباف قرار میگیرند که کدام شهردار میشود، باید ببینند کدام یک بهتر شهر را اداره میکنند، نه اینکه چه کسی در جناح ماست.
** چند روز قبل آقای آشنا اظهاراتی درباره مناظرات داشتند و تعبیر ناشایستی درباره مجری و نامزدهای انتخابات به کار بردند که شما نیز واکنش نشان دادید (اینجا) . گذشته از این موضوع، در دولت یازدهم مکرر می بینیم و می شنویم که ادبیات مناسبی برای رفتار با مردم در نظر گرفته نمی شود؛ وزیر راه، وزیر بهداشت، خود رئیس جمهور الفاظ تندی را خطاب به مردم و افرادی به کار می برند؛ آقای ترکان درباره کارگری کردن ایرانی ها برای شیوخ اماراتی می گویند؛ معاون حقوقی رئیس جمهور رسانه ها را تهدید به شکایت می کند؛ ماجرا چیست؟
آیا داوری شما این است که کابینه دولت یازدهم از دید کارگری، سرمایهداری یا ارباب رعیتی به مردم نگاه میکند و کار انجام میدهد یا خیر؟ یا رئیس دولت تحت فشار قرار گرفته و آن را به کابینه وارد کرده؟
ما باید این طور در نظر بگیریم که هر چیزی که میتواند برای کشور ما ثروت تولید کند باید باشد؛ فارغ از اینکه سرمایهدار اماراتی است یا آمریکایی. نباید این طور فهمیده شود که کار تقسیم میکنیم و مدیریت و پول برای اماراتیها و کارگری برای ایرانیهاست. معنی این حرف آن است که ایرانیها هر جا میتوانند باید سرمایهگذار، کارگر یا بیکار باشند. نگاه سرمایهداری و واقعیت جامعه است. قرار نبود این طوری باشد، ولی چه کسی به این ماجرا اعتقاد دارد.
ما باید دو چیز را از هم جدا کنیم؛ یکی انگیزه اقدام و دیگری انگیخته است که چه اقدامی اتفاق افتاده. من انگیزه را نمیدانم و حدس میزنیم که آیا مثلا روزی که آخوندی میکروفون را پرت کرده است، از دولت به او فشار آمده یا قوه قضاییه و یا همسرش با او دعوا کرده است. آنچه که درباره وی میتوان قضاوت کرد انگیخته است. ما وقتی ارزیابی انگیخته را میکنیم میگوییم شأن وزیر این است که چنین کاری نکند. بنابراین وارد حوزه انگیزه نمیشوم که چرا این اتفاق میافتد. وارد این بازی هم نمیشوم که رئیس جمهور قبلی و پیشین و مقامات دیگر چه میکنند. یک اشتباه بزرگی که در کشور ما اتفاق میافتد این است که میگوییم بدی با بدی «در» میشود. این طور نیست، بلکه جمع میشود.
اگر رئیس جمهور قبلی یا حتی رهبر رفتار مشابهی داشته باشد، دلیل این نیست که دیگران هم باید این کار را بکنند. همه این رفتارها را مردم جمع میکنند و پای نظام میگذارند. چند صد هزار نفر شهید دادیم که به تعداد آنان، مادر و پدر شهید داریم. آنها زنده هستند و تا آخر عمرشان جای جگر سوختهشان باقی است. بنابراین نباید با چنین ماجراهایی شوخی کرد.
وقتی میگوییم که املاک و حقوق نجومی و ... داریم، این بیانات از نظر کسی که در خیابان زحمت میکشد و پشت تاکسی نشسته و عرقریزان، کل لذت صبح تا شبش این است که در سایه، ماشین را کنار بزند و از پشت ماشین، یک لیوان چایی یا آب خنک بریزد و بخورد؛ آب خنکی که دویست بار یخ زده، مزخرف است و هم املاک نجومی و هر فساد دیگری. این موارد با هم در نمیشود. ادبیات رسانهها این است که از هم مچ بگیرند. بد صحبت کردن با مخاطب به ویژه با رسانه، ولو رسانه جانبدار باشد یا صدا سیما نادرست است و اصلاً جای دفاع ندارد. نباید وارد انگیزهها شد. تصور میکنم دوستانی که این کار را میکنند بعدها پشیمان میشوند، ولی وقتی تکرار میکنند، یعنی یک جای کار ایراد دارد. آنچه متاسفانه در کل دولت فعلی وجود دارد، کمحوصلگی است. این موضوع بیشتر از پیری ناشی میشود. یک جوان وقتی فحش میخورد راحت رد میشود، ولی یک فرد مسن این طور نیست. نه در رابطه با جناح مقابل، بلکه وزرا هم که با یکدیگر حرفشان میشود به جای اینکه در جلسه با هم بگویند، از پشت تریبون با هم صحبت میکنند. اینجا اولین سوال پیش میآید که چند چند هستید. هفتهای دو بار همدیگر را میبینند، چرا در جلسه خصوصی مشکلشان را نمیگویند. وقتی با خودشان این طور هستند، دیگر میخواهید با خبرنگار چگونه باشند. البته من فکر میکنم این برای شخصیت خطیب و روحانی مثل آقای روحانی حتماً بیشتر به چشم میآید.
** چرا جلوی چنین مسائلی گرفته نمیشود؟
مکانیزمی که وجود دارد، حلقه افراد نزدیک است. وقتی آنها این کار را تایید میکنند مانع میشود. از سویی کانال اطلاعرسانی در دولت که معمولاً حرف این طرف به آن طرف برسد به صورت سرمایهگذاری شده، ضعیف است. در عین حال برای اینکه صدای آن طرف به مقامات برسد، کانالی وجود ندارد که بخواهد ضعیف باشد. وقتی آقای روحانی آن صحبت را میکند که به جهنم جای گرم پیدا کنید «بروید زیر پتو» و آقای آشنا میگوید که این توهین نیست و صراحت است، نشان میدهد افراد نمیدانند که عکسالعمل کارهایشان چطور است. ذائقه جامعه رفتار صراحتآمیز رئیس جمهور را نمیپسندد و نمیپذیرد و این موضوع کار او را سخت میکند.
یا در مورد مناظرات و مجری مناظره هم همینطور است. گاهی باید به مشاورها گفت آقا شما «حرف نزنید» هیچ اتفاقی نمی افتد!
** آیا شما جزء ریزشهای رأی آقای روحانی هستید؟ به کسی غیر از ایشان رای می دهید؟
من چنین چیزی نگفتم. [آقای دهباشی در توییتر نسبت به مهندس میرسلیم ابراز تمایل کرده اند]
** آیا فیلم شما در پیروزی روحانی مؤثر بود؟
من واقعاً نمیدانم که تاثیر داشت یا نه. علتش هم مشخصاً این است که اندازهگیری نکردیم که پاس گل ۱۸ قدم قالیباف به روحانی، چقدر تاثیر داشت! و حمایت یا رد صلاحیت هاشمی یا کنار کشیدن آقای عارف که ما وانمود کردیم به نفع روحانی بود، که البته نبود، چقدر اثر داشت یا سخن رهبر معظم انقلاب که بیایید رأی بدهید. مشخص است که من تعداد فالورهایم ۱۰ هزار تاست و در بهترین حالت ۵۰۰ تا لایک میخورد و توهمآمیز است که تصور کنیم ۵۰۰ نفر در این انتخابات کوچکترین تاثیری را میگذارد.
** آقای جهانگیری را پوششی میدانید یا مستقل یا اینکه اگر فرصت شد برای اصلاحطلبان کار کند؟
در این باره اطلاعی ندارم. چیزهایی در کشورمان داریم که در هیچ کجایی نداریم. همکاران خبرگزاری خارجی معلوم نیست که کاندیدای پوششی را با چه عنوانی ترجمه کردهاند. در انگلیسی مطلبی است با این عنوان که مثل اینکه موتور یک ماشین را روی ماشین دیگر بگذارند. کاندیدای پوششی هم چنین چیزی است! آرزو میکردم به جای رئیسی یا قالیباف کاندید بودم؛ البته شیطنت میکنم. در آن صورت میگفتم شما که آمارها را نمیدانید بگذارید از ایشان بپرسیم! از فردا اگر به جهانگیری بگویند «پوششی»، اتفاق خوشایندی نیست. بسیاری از افراد فکر میکنند اقبال ایشان برای سال ۱۴۰۰ بالا میرود. مثل بعضی از افرادی که در سالهای گذشته نامزد شدند و الان کسی تحویلشان نمیگیرد.
** گفته شده که آقای جهانگیری گفته است که انصراف نمیدهد و میخواهم رئیسجمهور شوم. چقدر ایشان در این موضوع جدی است؟
حضور وی برای این بود که اگر روحانی رد صلاحیت شد، وی راه را ادامه دهد. چه کسی فکر میکرد آیتالله هاشمی رد صلاحیت شود، که شد. من اگر فکر میکردم ایشان رد صلاحیت میشود، برای ایشان فیلم نمیساختم. چون اول داشتم برای ایشان فیلم میساختم.
از اینکه وقت خود را در اختیار مشرق قرار دادید، از شما ممنونم.